تقریباً بیش از ۶۰ سال از آن زمان که آرگریس (۱۹۵۲) تأثیر بودجه را بر رفتار مردم مطرح نموده است میگذرد. چند سال بعد، استدری (۱۹۶۰) و دوین (۱۹۶۰) پژوهشهای حسابداری خود را تحت تأثیر روانشناسی ادامه دادند. همچنین دیکمن و زف (۱۹۸۴) از این دهه بهعنوان دهه بیداری در ادبیات حسابداری یاد مینمایند. تا قبل از ۱۹۶۷ واژه «حسابداری رفتاری» هنوز وارد ادبیات رشته نگردیده بود و البته در این بین رشتههای مختلفی از جمله اقتصاد، علوم سیاسی، روانشناسی و جامعهشناسی در انجام پژوهشها در ادبیات حسابداری رفتاری کمک شایانی را داشتند. در این میان رشته روانشناسی نقش مهمی را بازی کرد و با سه زیر شاخه روانشناسی شناختی، انگیزهای و اجتماعی مهمترین اثر را داشته است. در این بین نقش بازی شده توسط پردازش فردی از اطلاعات حسابداری برای تصمیمگیری برپایه تئوری روانشناسی شناختی متمرکز بوده که در سالهای بعد از آن با واژه «انقلابشناختی» یاد کردهاند. امروزه، وجود اصطلاح «رفتاری» معمولاً برای بررسیهای آزمایشگاهی استفاده میشود اگرچه این روش پژوهش غالب را است، اما تنها امکان برای پژوهشهای حسابداری رفتاری نیست. همچنین شواهدی از سایر روشهای تجربی مانند پرسشنامه، تحقیقات میدانی و مطالعات کتابخانهای وجود دارد. نتیجتاً برای پیشرفت در عمق پردازشها برای تصمیمگیری و درک اینکه چرا و چگونه مغز فعال است و در فرآیندهای اقتصادی از اطلاعات برای تصمیمات استفاده مینمایند دانشمندان علوم اعصاب یا عصبشناسان در حال ساخت یک پل ارتباطی با اقتصاد میباشند که به اصطلاح «اقتصاد عصبی» نامیده میشود تا رفتار استفادهکنندگان اطلاعات در تصمیمگیری مورد بررسی قرار گیرد.